کتابدار فسقلی
سلام و صد هزار تا سلام به روی زیبای چون ماهت گل دختر قند عسلم خوبی خوشی سرحالی خوش میگذره بهت انشالله .خوب بعد از احوال پرسی بریم سراغ این روزهای گرم تابستون که وجود شما شیرنش کرده مثل عسل .خوب جونم بگه برای نازنین دخترم که چهار شنبه هفته قبل یعنی 23مرداد 92 من صبح سر کار بودم و ساعت حدود 10 بود که شما همراه عمه جون اومدی کتابخونه ودیگه با عمه نرفتی و گریه و زاری که میخوام پیش مامانم بمونم منم دلم نیومد گریه زاریت رو ببینم با این که میدونستم تا اخر وقت وپایان ساعت کاری خیلی مونده و شما هم اذیت میشی هم شیطونی میکنی گفتم پیشم بمون این شد که شما تا ساعت دو ونیم یعنی پایان ساعت کاری من پیشم موندی و حسابی بین قفسه های کتابها بدو بدو و با...